وقتی به سال های قبل بر می گردم و به کتاب هایی که خوانده ام و بعد فیام های شان را دیده ام فکر می کنم ، می بینم متن رمان و متن فیلم چه قدر با هم کنار آمده اند و تداعی کننده ی هم اند.

آن ها که " بر باد رفته " را دیده اند شاید نظر مرا تایید کنند. وقتی توصیف هایی را درباره ی " رت باتلر" می خوانی و بعد شخصیت " کلارگ گیبل " را در فیلم بر باد رفته می بینی به هیجان می آیی که این قدر تشابه؟ یا کتاب و فیلم " استخوان های دوست داشتنی" یا پیرمرد و دریا و ده ها رمان و فیلم که هم نوشته شدند و هم ساخته شدند و به این ترتیب سینماگران قهرمان های تازه تری را به دنیا معرفی کردند.

دیشب از شبکه ی نمایش فیلم "چارلی و کارخانه ی شکلات سازی" پخش شد البته برای بار چندم. وقتی برای اولین بار داستان اش را خواندم تصویرها و حرکات زیادی در ذهن ام درست شدند. تصور کردم اگر ساخته شود چه می شود؟ با آن مراحل ساخت شکلات که در واقع هم بچه ها را وسوسه می کند و هم می گوید که ویلی با این که مدیر آن کارخانه است ولی تا حالا شکلات نخورده و همه ی دندان هایش سالم است چون به حرف پدرش گوش داده است. بماند که بازی "جانی دپ" هم عالی بود.

وقتی به این فکر می کنم که سینماگران دنیا این قدر به متن های ادبی شان اهمیت می دهند و لذت دیدن صحنه های داستان را از مخاطب شان دریغ نمی کنند و بعد به خودمان برمی گردم که شاهنامه را داریم، رمان های خواندنی و عالی از محمود دولت آبادی داریم، قصه های مولوی و سعدی ، داستان های بزرگ علوی و صادق هدایت و جمال زاده و ابراهیم گلستان و خیلی های دیگر و بعد می بینیم که اگر هم فیلمی ساخته باشند به انیمیشن های معمولی اکتفا می کنند و برای کودکان نشان می دهند.

چه قدر ادبیات ما بزرگ و خواندنی است و چه قدر دور افتاده از چشم ها. چرا نباید "جای خالی سلوچ" دولت آبادی ساخته شود؟ شخصیت داستان های ما چه کم از"ویلی ونکا " دارند؟ دوباره برگردیم و داستان های کوتاه و بلند نویسنده های خودمان را مرور کنیم. به شخصیت داستان هایمان در قالب یک شخصیت سینمایی نگاه کنیم ببینیم چه قدر مناسب و آماده ی دیده شدن هستند.

راستی کسی از ابراهیم گلستان و محمود دولت آبادی خبر دارد؟

 

 


برچسب ها: چارلی

پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۱ | 9:8 | لیلا ناظمی |