تقدیم به همه ی کودکان جهان
دختر کوچک من
نه معنی ارز را می داند
نه ارزشی برای بورس و اوراق بهادار قایل است.
قلب اش هنوز تند می زند
و قاصدک ها آن چنان به هیجان اش می آورند
که صدای خنده اش را خیابان به عرش می برد.

دختر کوچک من مسافر زمین است
که بهای زنده بودن در آن
نخندیدن برای روزهای متمادی ست
روزهای متمادی در روزنامه ها گشتن
و ندیدنِ حتا یک خبر خوش
دریچه های خواب را گشودن به سمت نور و ندیدن
دست او پس می زند این همه تنهایی این همه بشر این همه تنها.

عطر می زند به خودش دختر کوچک من
و به خودش حق می دهد برقصد کِل بکشد لی لی کند
و ماست را بیش تر از فسنجان دوست بدارد
قد می کشد تا به قدر کفایت از آفتاب نور بگیرد
و از هزار و یک قصه ی شهرزاد بیش تر
می خواهد قصه ی پیشی و کلاغه را بشنود.

دختر کوچک من
به اعتقاد کسی نوک نمی زند
و نمی داند چرا
کلاغِ هیچ قصه ای به خانه اش نمی رسد
او طلوع آفتاب را نمی بیند
اما غروب را در کنار من
بی آن که بداند چرا دنبال آخرین اشعه ی خورشیدم می بیند.
به نظم نوینی در او پی برده ام
به اشتیاق دمادمی که در پاهای اش برای رفتن
و در افکارش برای بالیدن.

به تو تعظیم می کنم دختر کوچک من
تا وقتی قیمت ارز برای ات مهم نیست
تا وقتی
صدای خنده ات را فرشتگان به عرش می برند.
تا وقتی قلب ات تند می زند.
برچسب ها: روز کودک
.: Weblog Themes By Pichak :.
